جدول جو
جدول جو

معنی خراج ملک - جستجوی لغت در جدول جو

خراج ملک
(خَ جِ مِ)
خراج زمین. خراج مملوک. اتاوه. رجوع به ’خراج الارض’ و ’خراج زمین’ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ جِ مِ)
کنایه از قند و شکر و نبات است، بوسه.
لغت نامه دهخدا
(قَ چِ)
دهی جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 9هزارگزی شمال ورزقان و 8هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 153 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ لِ)
پسر امیر ارغون است و امیر ارغون آقا وی را در 654 ه. به خدمت هولاکو فرستاده است. رجوع به تاریخ جهانگشا ج 2 ص 259 و حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 95 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل، واقع در ششهزار گزی شمال خاوری بنجار و یکهزار گزی راه مالرو ده دوست محمد بزابل. ناحیه ای است واقع در جلگه، گرم و معتدل. دارای 625 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی و بلوچی زبانند. این ده از رود خانه هیرمند مشروب میشود و محصولاتش غلات و لبنیات میباشد. اهالی بزراعت و گله داری و کرباس بافی اشتغال دارند و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
نام یکی از سرداران سلطان جلال الدین خوارزمشاه است که میمنۀ لشکر او را اداره میکرد. این شخص را ابن اثیر ’ملک خان’ و نسوی ’امین ملک’ و رشیدالدین فضل الله ’خان ملک’ ضبط کرده است. (از حواشی تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 147)
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان کلباد بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی